خونه جدید

مایکی:ک.. کیانا!! تو.. تو زن.. زنده ای؟! *شوکه*
+م.. مایکی چیزه.. س.. سلام*لبخند کج*
مایکی دوید سمتم و شونه ایم را محکم گرفت
دیدم چشماش برق میزد توی تاریکی خونه حتی اینم مشخص بود
مایکی:من فک کردم... تو هم... م.. مردی!! *صدای لرزون*
-نه من زنده ام...فقط ایران بودم میدونی از اون موقع دیگه توکیو نیومده بودم چقد.. تغییر کردی!!
دستم رو اروم بردم سمت صورتش تا موهایش را کنار بزنم که توی صورتش بود که یهویی محکم و سریع بغلم کرد
مایکی:هق هق... *فریاد و گریه باهم*
-م.. مایکی...از کی تاحالا گر...
مایکی:خفه شو خفه شووووو خیلی ازت متنفرم چرا رفتی... چرا چراااا*محکم تر بغلش کرد*
-مایکی من..
مایکی:چرا ترکم کردی گفتی همیشه پیشم میمونی من بهت اعتماد کردم تو...
-بخدا پشیمونم مجبور شدم برم چون بعد تو رو میکشتن!! *بلند فریاد کشید*
مایکی:*هنوز اشک میریخت اما یه لحظه شوکه شد*چ.. چی؟!
-12 سال پیش...
(ویو لاین تومان)
توی جلسه تومان همگی جمع شده بودن تا با یه گنگی درگیر بشیم مایکی عین همیشه درحال سخرانی و توضیحات و نقاط ضعف دشمن بود من هم درحال گوش دادن بودم همچی عادی بود غیر یه چیز... یه چیزی یا بهتر بگم شخصی پشت معبد موساشی بود تصمیم گرفتم بعد جلسه برم ببینم چیه
*بعد جلسه*

ادامه داره....
دیدگاه ها (۰)

خونه جدید

بادیگارد شخصی

بانوی مقدس

خوبه حممملههههههاسمایلی و بنده موشک بارون میکردیم وباجی:سلام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط